قطره ای بر دستی که روی نرده های بالکن بود و نظاره گر عظمت بی پایان تو ، قطره ای بر سری که روی شانه ای گذاشته شده ،دلتنگ از جدایی که هنوز نیامده و دیگری پیش پای کودکی که نخستین قدم هایش را بر میدارد ،شاید یکی دیگر روی دستان به هم قفل شده ای که خوشحال از وصالند و دیگری بر لبی که زمزمه کنان غافل از همه چیز است در عالمی که به هیج کجا آباد می رسد ،یک قطره بر دستان مادری که با دست پر به شتاب به خانه می رود و قطره ای دیگر بر شانه خسته از تلاش و نا امید که نمی داند با چه رویی و چگونه کلید را به قفل در بیاندازد ،شاید دیگری بر چشمان خندان بچه های معصوم بیافتد و شاید بر اشک شادی یا غم برای رسیدن یا نرسیدن ،همه و همه سمفونی زیبایی است که در هر روز بارش با این قطره ها به نمایش می گذاری عجیب نیست که همه این سمفونی را دوست دارند چون نت هاو رهبری از توست و تمام هستی نوازنده آن . |