دخترآبانی

آن هنگام که چشم گشودم..............

دخترآبانی

آن هنگام که چشم گشودم..............

وای از اون روزی که یک موجود کوچک و activeچیزی شبیه کرم تو وجود آدم شروع به جنب و جوش کنه(آخ آخ فکر بد نکنین)منظورم یک مرض کاملا شناخته شدس که خوب وقتی برای کسی پیش می آد عواقبش میشه:دودر کردن کلاس وافزایش تفریحات سالم وافزایش میزان خالی بستن برای استاد ...............

جدا در بعضی موارد برای تحرکی که این کرم داره چه خلاقیتی باید به کار برد که اگر تو درس و کار به کار می رفت می شد گفت :وضع به از این بود

نکته قابل توجه اینکه بعد از سنگ تموم گذاشتن و فسفر سوزوندن هم از تاثیرش شگفت زده میشی هم یه جورایی دلت می خواد به استادت بگی :حالا زیادم جدی نگیر به اون سختی که فکر می کنی تو هچل نیستم !!!!

خدایا مارا به راه راست هدایت فرما بلکه آدم شویم !!!!

(حداقل من و میتی رو که یک روز کامل تمام کلاسای از صبح تا عصر رو نپیچونیم )

نظرات 3 + ارسال نظر
آلبالو دوشنبه 31 اردیبهشت 1386 ساعت 05:41 ق.ظ http://chickenlittle.blogsky.com

وایییییییییییییییییییی نیلو به خدا امروز خیلی سخته هم ملتی هم آز معماری هم آز سیتم!‌ولی این روزهایی که با هم ارائه داریم خدایی خوش میگذره! تازه اگه زود ملتی رو پیچوندیم.. ببخشیدا روم به دیوار!‌میریم دردررررر موچچچچچچچچچچچ

متوترکسات دوشنبه 31 اردیبهشت 1386 ساعت 09:45 ق.ظ http://www.doctormtx.blogfa.com/

دقیقاْ جلوی چشممه؛ دارم روزی رو می‌بینم که نشستی و داری حسرت روزهای دانشجویی رو می‌خوری و های های گریه می کنی!!!

کوشیار چهارشنبه 2 خرداد 1386 ساعت 02:30 ب.ظ

الهی آمین! ، براورده کردن این آرزوهای محال فقط از عهده خدا بر می آد!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد